رسته‌ها
برگهای آبی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 10 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 10 رای
از متن کتاب:
یورا بیدار شد. از پنجره نگاه کرد. خورشید می درخشید. روز خوبی بود. دلش خواست که خودش یک کار خوبی بکند.
نشسته بود و فکر می کرد: "خوب بود اگر خواهر کوچکم غرق میشد و من او را نجات می دادم."
در همین وقت خواهرش پیش او آمد و گفت:
- یورا، بیا با من یه خرده گردش بکن!
- برو از اینجا، حواسم را پرت نکن، دارم فکر می کنم.
خواهرش رنجید و رفت...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
15
آپلود شده توسط:
baharirani62
baharirani62
1398/02/25

کتاب‌های مرتبط

گاو مهربون روباه نادون
گاو مهربون روباه نادون
5 امتیاز
از 4 رای
بیخانمان
بیخانمان
4.4 امتیاز
از 54 رای
جانی اپل سید
جانی اپل سید
4.1 امتیاز
از 44 رای
انگشت طلائی
انگشت طلائی
4.3 امتیاز
از 3 رای
بازگشت به شهر زمرد
بازگشت به شهر زمرد
4.2 امتیاز
از 13 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی برگهای آبی

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
برگهای آبی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک